پخش زنده
امروز: -
یکی از ویژگیهای مهم تربیتی در خانواده، نظم و انضباط مالی است. مدیریت هزینه به معنای بهترین بهرهوری با حداقل امکانات است. در زندگی باید بر مبنای نیازهای ضروری خود برنامهریزی کنیم.
چکیده نشست:
پژوهش خبری صداوسیما: خانواده به عنوان یک مجموعه نیازهای متعدد و متنوعی دارد و برای تامین این نیازها منابعی در اختیار دارد. منابع مالی خانوادهها گرچه قابل ارتقاست ولی همواره حتی در شرایط عادی زندگی با محدودیتهایی همراه است. در مقابل، خواستهها و نیازها همواره رو به تزاید و افزایش است. به ویژه این که رشد روزافزون انواع پیامها و تصویرسازیهای تبلیغاتی از سوی تولیدکنندگان و عرضهکنندگان کالاها و خدمات و...، گاه تفکیک و تمایر بین نیازهای ضروری و خواستهها را مشکل میکند و افراد در معرض نیاز آفرینی های کاذب، مدام باید دست به انتخاب بزنند. بنابراین همواره نیاز به برنامهریزی و مدیریت بهویژه در عرصه اقتصادی برای اداره و مدیریت صحیح هزینهها در خانواده وجود دارد. درباره چگونگی مدیریت هزینه در خانواده و موانع ذهنی آن و نحوه غلبه بر این موانع دکتر سید مجتبی حورایی، روانشناس و مشاور خانواده پاسخ میدهند.
چگونه میتوان هزینهها را در خانواده مدیریت کرد؟
دکتر سید مجتبی حورایی[1]: یکی از ویژگیهای مهم تربیتی در خانواده، نظم و انضباط مالی است. یکی از موارد آن مدیریت هزینه است. مدیریت هزینه به معنای بهترین بهرهوری با حداقل امکانات است. در زندگی باید بر مبنای نیازهای ضروری خود برنامهریزی کنیم.
برای مدیریت هزینه اول باید هزینهها را یادداشت کنیم چون تا آدم شناخت دقیقی از اندازه هزینه نداشته باشیم نمیتواند در مورد آن تصمیم بگیرد که هزینهها را کاهش دهد یا خیر. اگر از کسی پرسیدید هزینه ماهیانهات چقدر است و رقم دقیق نگفت بدانید مطمئنا نمیتواند از نظر اقتصادی موفق باشد. آدمهای اقتصادی دقیقا میدانند که چقدر و کجاها هزینه کردهاند. باید آمار ریز هزینه ماهیانه را داشته باشیم تا بتوانیم موفق شویم. بعد از آن کاهش هزینه است.
چرا با اینکه میدانیم و میخواهیم هزینههایمان را کم کنیم در عمل، نمیتوانیم هزینهها را کاهش دهیم؟
قدم جدی مهم برای بهبود اوضاع اقتصادی در خانواده این است که انضباط مالی داشته باشیم. واقعیت این است که عمدتا یک شلختگی وجود دارد که این شلختگی و نداشتن انضباط مالی و کاهش ندادن هزینه اغلب ریشه در ضعفهای شخصیتی دارد. ضعفهای شخصیتی و لایههای پنهانی درونی، ما را وادار میکند که بهتر، بیشتر و فراوانتر خرج کنیم. همه ما دنبال یک احساس خوب هستیم. احساس خوب یا کسب انرژی را معمولا به دو روش درست و نادرست دنبال میکنیم.
1- روشهای نادرست کسب انرژی(یا احساس خوب): روشهای نادرست کسب انرژی مبتنی بر توجه دیگران است. مثلا برای این که عطر و ادوکلنی را استفاده کنم مهم نیست که چه عطری دوست دارم مهم این است که برند باشد و دیده شود. تمارض کردن، مظلومنمایی، متفاوت بودن (مثلا ساعت مچی را بر خلاف دیگران به دست راست بستن)، ارعاب و تهدید دیگران، در مخالفت با دیگران نظر دادن یا رفتار کردن (گرچه این نظر یا رفتار، غیرعقلانی باشد) اینها از شیوههای نادرست کسب انرژی با جلب توجه دیگران است.
2-روش درست کسب انرژی که مانع از این میشود که فرد آدم پرهزینهای باشد، این است که با انجام کار ارزشمند انرژی بگیرد. وقتی یک کار مفید و ارزشمند انجام بدهد دیگر نیازی به روش های غلط نمیبیند. باید دنبال این باشیم که با چه کارهای ارزشمندی (مهارت، هنر، تحصیل و ...) کسب انرژی کنیم. چون روش های درست کسب انرژی مبتنی بر فعل است نه مبتنی بر توجه دیگران.
ریشه همه اینها عمدتا این است که ما اشباع از محبت و ارزشگذاری درست نیستیم و این به دوران کودکی برمیگردد. اگر در خانواده محبت باشد و از کودکی حس ارزشمندی را به روش صحیح به کودک یاد دهند نیازی نمیبیند که در سنین بزرگسالی، میانسالی و حتی پیری به دنبال کسب انرژی از راههای نادرست باشد. اگر هدفمان این باشد که کار ارزشمندی را انجام بدهیم و از ارائه آن کار ارزشمند یک ارزشی در جامعه ایجاد کنیم این باید ارزشمند باشد و حس خوب به ما بدهد. گاهی، نوع تربیت ما با هدفگذاریِ این موضوع است که مردم چه میگویند و مردم چه فکر می کنند. ما یاد گرفته ایم که فقط از مردم انرژی بگیریم. اگر دنبال این باشیم که طوری رفتار کنیم که دیگران خوششان بیاید این گاهی موجب انحراف میشود. میدانیم که رفتاری نادرست است ولی انجام میدهیم چون جلب توجه میکند و از طریق آن انرژی می گیریم.
ما با کاهش ندادن هزینه در پی تقویت حسهایی هستیم که نسبت به آن کمبود داریم و با هزینه کردن دنبال حسهای خوب هستیم. اگر یک فعالیت ارزشمند خوب دارم آنقدر به من انرژی و احساس خوب میدهد که نیازی به تایید و حس خوب از طریق رفتارهای هزینه بر نیست. هر وقت میخواهیم هزینه را کمتر کنیم چون به این مدل از زندگی و این احساس خوب از هزینه کردن عادت کردهایم یک رنج درونی در خود احساس میکنیم. علت انجام یا ترک کارها براساس خوب یا بد بودن آنها نیست بلکه علت و انگیزه انجام همه آنها لذت بردن یا ترک رنج است. همه ما کارهایی انجام میدهیم که از آن لذت میبریم و کارهایی انجام نمیدهیم که از آنها رنج میبریم. طبیعی است کسی که به هزینه کردن و لذت بردن عادت کرده، اگر بخواهد هزینه نکند رنج میبرد. ممکن است به خود متعهد شود و تصمیم بگیرد که هزینهها را کاهش دهد اما وقتی رنج چندروزه و یک هفتهای آن را میبیند دیگر ادامه نمیدهد. نکته جالب اینجاست که آنهایی که میخواهند ما را به مصرف متقاعد کنند، یعنی بازار دنیا که میخواهد من، مشتریِ خوبش باشم و خوب برایش خرج کنم، هزینه کردن را برای ما لذتبخش نشان میدهند و جلوههایی نمایش میدهند که خرید کردن و هزینه کردن را برای ما لذتبخش و نشاطآور میکند. باید مواظب باشیم اسیر این بازیها نشویم.
یکی از کارها برای این که در پرداختها و هزینهکردها از طریق پول دادن (خرج کردن اسکناس) حس بد نداشته باشیم اختراع کارتهای اعتباری است. جشنوارههای فروش با تخفیف، و وام دادن... همه اینها برای این است که ما در هزینه کردن رنج نبریم. سیستم مالی دنیا ما را دائم دارد مقروض میکند. این سه مورد ما را به هزینه کردن تشویق میکنند و از طرف دیگر در ما حس رنج بردن را از بین ببرند.
چطور جلوی هزینههای بی مورد را بگیریم؟
راهکارش این است که مدام به رنجها و خسارتهایی که برای از دست دادن دارایی داریم فکر کنیم: درست است چیزهایی را خریدهام ولی برای به دست آوردن هریک، چه چیزهایی را از دست دادهام یا میتوانستم با این مبلغ چه چیزهای بهتری را بدست آورم؟ به اینها باید فکر کنیم. چون محور کارهای ما همه لذت و رنج است. معمولا تغییر نمیکنیم مگر آن که لذت و رنج خود را تغییر بدهیم.
مرز بین برنامهریزی و دقت در هزینهکردها با خسیس بودن چیست؟
تفاوت این است که در این هزینه کردها بیشتر عقل دخالت دارد نه نفس. هرجا ضرورت دارد به راحتی هزینه میکنیم و هرجا که ضرورت ندارد هزینه نمیکنیم. مثلا برای جهیزیه، یخچال ضرورت دارد و باید یک یخچال خوب بخریم. ولی اگر ماکروفر نباشد لطمهای نمیبیند. چون بیشتر نفسمان است که تصمیم میگیرد آنجا که توجیه عقلانی نداریم به دلیلتراشی و توجیه کردن رفتار مصرفیمان میپردازیمو برای انتخابهایمان دلایلی به ظاهر عقلانی میآوریم. پس راه آن است که با معیار عقل فردی و اجتماعی در هزینهکردها دقت داشته باشیم. باید با عقلای عالم نشست و برخاست کنیم تا خط کش کار دستمان بیاید. چون من اسیر نفسم شدهام و به دنبال لذت آنی هستم و ممکن است یک جاهایی خست به خرج بدهم و فکر کنم این عقل معاش است و یا یک جاهایی اسراف کنم و فکر کنم که این سخاوت است. یک نفر سومی باید آرام آرام به من یاد بدهد که کجا خرج کردن مدبرانه و درست و به جا است و کجا غلط است. کجا مصداق خست است و کجا مصداق اسراف.
الان چه باید کرد؟
-قدم اول این که به عنوان یک انسان عاقل و بالغ الان باید باورهایمان را درست آزمایی کنیم. لایههای پنهانی ذهن را بررسی کنیم. اگر تصمیمگیریهای مالی و هزینهکردهایمان براساس نیاز است و منطقی است هزینه میکنیم ولو این که هزینه زیادی هم صرف شود، اما اگر نه، تامل کنیم.
-دوم این که عیار کارهای ارزشمند خود را بالا ببریم تا حس خودارزشمندی را در خود تقویت کنیم. فرض کنیم ما با روش تربیتی درستی مواجه نبودهایم و حتی جامعه و رسانه و تلویزیون هم ارزش ها و روش درستی به ما نشان نداده است الان باید در افکار و ... خود بازاندیشی کنیم و ببینیم که چگونه میتوان ارزشمندتر زندگی کرد. وقتی دنبال یک هدف ارزشمند میرویم حس ارزشمندی میکنیم و نیازی نمیبینیم که به روش های غلط کسب انرژی کنیم و هرچند که دیگران تربیت نادرست کردهاند الان با انجام فعالیتهای ارزشمند احساس ارزشمندی میکنیم و نیازی به هزینههای بیجا نخواهیم داشت.
اگر بخواهیم اقتصاد در خانواده را رشد دهیم باید هزینه هایمان را در خانواده معقول کنیم.
کم کردن هزینه برای انسان دردناک است چون :
این دو مورد مانع تغییر مثبت در رفتارهای اقتصادی می شود. و اینها منبعث از باورهای غلط است.
راههای تغییر با توجه به این دو مورد چگونه است؟
هر تغییر با دو مانع مواجه است:
اصلاح رفتار با تغییر در لذت و رنج ایجاد میشود. این چطور ممکن است؟ با تغییر نگرش. تغییر نگرش هم به مرور زمان اتفاق می افتد. ما یک تصمیم داریم و یک تغییر. تصمیم الزاما منجر به تغییر نمیشود. فاصله بین تصمیم و تغییر را تمرین پر میکند. این به جدیت و تمرین بستگی دارد.
دو چیز باعث میشود که من نگرشهایم را تغییر دهم. در مورد هر موضوعی یکی به عواقب آن و دیگری به باطن آن فکر میکنم. معمولا کارآفرینان این ویژگیها را زیاد دارند. نگاهشان به آینده است. روحیهای که کارآفرین نیست نگاه به لحظه و اکنون دارد و این باعث می شود که من دنبال لذت آنی و لحظه ای باشم. ما لغاتی داریم که در اقتصاد یک جور معنا میشود و در ادبیات شخصیمان یک جور دیگر. مثلا یک بدهی داریم و یک درآمد و دارایی این در حوزه شخصی..... در حالی که در اقتصاد این گونه معنی نمیشود و در اقتصاد، بدهی آن چیزی است که پول از جیب شما خارج میکند و دارایی چیزی است که به واسطه آن پولی به جیب شما میآید و ریخته میشود. مثلا ماشینی که دارم استفاده میکنم این بدهی است و اگر با آن کار میکنم این دارایی است. چون ما نگاه هزینهای –لذتی داریم اینگونه افراد هیچ وقت از نظر اقتصادی رشد نمیکنند ما باید پولی را که در میآوریم بخشی از آن را وارد چرخه درآمد کنیم از درآمد دارایی باید وارد سبک زندگی کنیم نه از خود سرمایهمان. هرکس که دلش میخواهد پولدار شود باید پاداش را به تاخیر بیندازد.
نتایج تحقیق انجام شده در دانشگاه هاروارد درباره خصوصیات انسانهای موفق و کارآفرین
دانشگاه هاروارد یک کار تحقیقی در باره خصوصیات انسانهای موفق و کارآفرین انجام داده است. یک سری کودک حدود 5 ساله را در اتاقی میگذارند و جعبهای شیرینی میگذارند و میگویند اگر این شیرینی را الان نخورید تا پانزده دقیقه دیگر یک شیرینی دیگر جایزه میگیرید. در هر اتاق چند نفرند. بعضی بچهها به پاداش بزرگتر فکر میکنند و بعضی نه خودداری نمیکردند بیست سی سال بعد بررسی کردند دیدند که واکنشهای اقتصادی این بچه ها همین گونه بوده است. آنها که خویشتنداری نکردند اولین درآمدها را هزینه کردند و هیچ چیزی برای پسانداز نگذاشتند.
اساسا تربیت چهار عامل دارد: وراثت و محیط و تربیت و تغییر. اما وراثت را میتواند تغییر دهد.
امام علی میفرماید: چقدر فرق است بین دو عمل. آن کاری که لذتش تمام میشود و رنج و اندوهش باقی میماند و آن عملی که رنجش تمام میشود و لذتش باقی میماند.
سخن آخر:
همه ما میتوانیم کارآفرین باشیم و اقتصاد خانهمان را تغییر دهیم و رشد اقتصادی خوب داشته باشیم به شرط آن که روحیاتمان تغییر کند و برای این کار لازم است که نگرشهای ما به لذت و رنج تغییر کند و این نیاز به عاقبت نگری و به افق و باطن کار نگاه کنیم. مثلا در قرآن درباره ربا و مال یتیم میگوید به باطنش نگاه کن. داری آتش می خوری و عواقبی نیز دارد.
--------------
[1] - ویدئوگفتگو با سید مجتبی حورایی در برنامه صبح خراسانی، کانال تلگرامی دکتر حورایی تیر ماه 97
پژوهش خبری// پژوهشگر: فریفته هدایتی