گزارش مکتوب...؛
مَکتَبِ سُلیمانی
سیل خُروشان وحدت، ثمره شهادتِ علمدار کِرامَت و انسانیت بود.
به گزارش
خبر گزاری صدا و سیمای خوزستان یکی از جمعههای سرد زمستانی بود که از خوابی خوش و عمیق بیدار شدم و طبق عادت همیشگی گوشی موبایلم را گرفتم تا شبکههای اجتماعی را بررسی کنم.
تجمع پیامها در گروهها و کانالهای مختلف خبری و خانوادگی توجهم را جلب کرد، حتی بعضی از گروهها تصویر زمینه شان را سیاه کرده بودند! در کسری از ثانیه این فکر که چه اتفاق تلخی افتاده تا این حجم از گروهها سیاه پوش شوند از ذهنم عبور کرده و دلم آشوب شد... سریع شروع به جستجو در خبرها کردم. خبر تلخ بود وباورنکردنی...
سرلشکر قاسم سلیمانی به شهادت رسید...
مگر میشود؟ مگر امکان دارد که سردار شهید شود؟ نمیدانم چرا در ذهنم تصور میکردم، همچین چیزی امکان پذیر نیست...
راستش شناخت چندانی از سردار نداشتم و تنها طی این سالهای اخیر خبر شکست داعش و حضورش در میان مردم استانم در زمان سیل بود که توجهم را به سمتش جلب کرد و کمی در رابطه با شخصیت ایشان کنجکاو شدم، اما مشغلههای کاری و روزمره بهانهای شد تا مطالعه و تحقیق چندانی در این رابطه نداشته باشم.
ادای دین خوزستانیها به سردار
بعد از شهادت حاج قاسم زمزمههایی شنیده میشد که مردم خوزستان خواهان تشییع پیکر این شهید والامقام در اهواز هستند تا با حضورشان در تشییع ذرهای از دین شان را نسبت به سردار که از جنگ تحمیلی گرفته تا سیل اخیر همواره در کنار این مردم بوده ادا کنند. من هم یکی از آن مردم بودم، میدانستم که دیر اقدام کرده ام، اما باید او را میشناختم حتی شده بعد از شهادتش...
شنیده بودم که یکی از خصلتهای بارز حاج قاسم مردم داریست پس برای شناخت بیشترش باید به میان همین مردم میرفتم تا از او برایم بگویند.
روز شنبه فردای روز شهادتش اعلام کردند که با تشییع پیکر سردار در خوزستان موافقت شده است. در دلم غوغایی به پا شده بود و با پرس و جو متوجه شدم که پیکر شهید فردا وارد فرودگاه اهواز میشود. با همکاران تصویربردارم هماهنگ کردم که همراهشان به فرودگاه بروم.
هنگام ورودم به فرودگاه که حوالی ساعت ۴ بامداد بود، با خیل عظیمی از جمعیت مواجه شدم که برایم باورکردنی نبود! این جمعیت عظیم، این ساعت، اینجا برای استقبال پیکر شهدا آمده اند؟!
شهادتش حکایتی است برای باز کردن معبرهای جدید
از همکاران جدا شدم و به دل جمعیت رفتم، زن و مرد و پیر و جوان بعضی با صدای آرام و برخی دیگر با صدای بلند ضجه میزدند و گروهی در سکوت با چشمانی منتظر نگاهشان به آسمان بود... در این میان پیرزنی توجهم را جلب کرد که بر روی ویلچر نشسته بود و با چشمانی گریان و زبان شیرین عربی کلمه یوماه یوماه را تکرار میکرد.
عکسی هم در دستش بود که در آن دو جوان رزمنده یکی نشسته و یکی ایستاده در کنار هم بودند، نزدیکتر رفتم و به عکس دقت کردم، یکی شان را شناختم، سردار شهید هاشمی بود، در چهره نفر دیگر دقت کردم و حدس زدم جوانیِ حاج قاسم باشد. از بغل دستی ام پرسیدم این خانم را میشناسی؟ گفت مادر شهید هاشمی است. با شنیدن مادر شهید نمیدانم چرا در دلم آشوبی به پا شد، کمی خودم را جمع و جور کردم و به سمتش رفتم. میدانستم بهترین کسی که در میان این جمعیت شاید بتواند کمکم کند این مادر است، چون از ارادت حاج قاسم و رفت و آمد ایشان به خانه شهید بعد از شهادتش شنیده بودم.
جلوتر رفتم، خم شدم و به مادر تسلیت گفتم، در میان ضجه هایش میگفت مثل پسرم بود، علی و حاج قاسم برای ما یکی بودند، داغ حاجی داغ علی را برایم تازه کرد، گفتم مادر کمی از حاجی برایم میگویی؟ گفت دخترم از کجایش بگویم؟ حاجی هروقت به اهواز میآمد به خانه ما سرمیزد. خیلی از اوقات صبح زود میرسید و صبحانه را با ما میخورد.
روزهای اوایل سال که سیل آمده بود هم، مهمان ما بود، یکی از این شبها حدودا ۱۲ شب بود که از شادگان با لباسهای خیس آمد و میخواستیم لباس هایش را بشوریم، اما به هیچ وجه زیربار نمیرفت. گفتم مادرجان دوستی حاج قاسم با شهید هاشمی مربوط به چه زمانی است؟ گفت این دوتا از اول جنگ باهم دوست شدند، اولش علی فرمانده حاجی بود بعد کم کم حاجی خودش فرمانده شد. چیزی که الان خاطرم است پسرم عارف تعریف میکرد کاری که علی خیلی در آن تبحر داشت بحث فریب دشمن بود و میگفت : حاج قاسم هم خیلی در این کار مهارت داشت و در واقع این دو خط گرفته از یک مکتب اند و نمیتوانیم جدا بپنداریم شان. حاجی زمانی که برای سیل آمد انگار فرشتهای بود که آمد تا مسیر را باز کند. حاج قاسم معبر باز کن خوبی بود و شک نکنید که رفتنش هم در محضر خدا حکایتی است برای باز کردن معبرهای جدید.
باز کردن معبرهای جدید؟ منظورشان از معبرهای جدید چه بود؟ ذهنم درگیر کلمات بود که اعلام کردند پیکر هفت شهید که ابومهدی المهندس هم جز آنها بود وارد فرودگاه اهواز شده است.
سیل جمعیتی که برای تشییع پیکر ناجی شان در سیلاب آمده بودندوقتی تصویربرداری همکارانم در فرودگاه تمام شد به همراه آنها برای تشییع پیکر به میدان مولوی آمدیم. در خیابان ساحلی تا چشم کار میکرد ماشین بود. پل نادری لباسی سیاه از جنس مردم بر تن کرده بود! از میدان مولوی تا چهارراه نادری با وجود ازدحام جمعیت نمیتوانستی گام برداری، جمعیت میلیونی که از دیگر شهرهای استان و حتی استانهای همجوار آمده بودند.
از هر قشری، زن، مرد، پیر، جوان، کودک، نوجوان، مذهبی، غیر مذهبی همه و همه آمده بودند و من هاج و واج مانده بودم که سردار چطور در دل این مردم نفوذ کرده بود که مراسم تشییع اش این گونه باشکوه در حال برگزاری است!
طواف خیمه ولایت
قدم در دل جمعیت نهادم و با موج مردم به سمت پل نادری روانه شدم، سعی کردم به گوشهای از پل پناه ببرم تا بهتر بتوانم جمعیت را مشاهده کنم. در حال تماشا بودم که جوانی حدودا ۲۰ ساله توجهم را جلب کرد، کیسه پلاستیکی بزرگی که حاوی پوسترهای عکس سردار در کنار حضرت آقا بود را در یک دست حمل و در دست دیگر پوسترها را میان مردم پخش میکرد، مشخص بود که پوسترها سنگین اند و فشار زیادی را تحمل میکند، به سمتش رفتم و گفتم گویا خیلی خسته شده ای؟! گفت این خستگیها در مقابل خستگیهایی که حاج قاسم برای ملت تحمل کرد هیچ است، پرسیدم حاج قاسم را چقدر میشناسی؟ وقتی اشتیاقم را برای شنیدن دید اشاره کرد که به سمت نردههای پل برویم، گفت من اهل سوسنگردم و سردار را در زمان سیل از نزدیک دیدم، تا قبل از اینکه حاج قاسم به سوسنگرد بیاید ما واقعا خسته شده بودیم و به ما گفته بودند باید شهر را ترک کنیم، اما زمانی که سردار آمد ورق برگشت.
سردار مرد مقاومت بود، میگفت این جوانها در زمان جنگ تحمیلی مگر شهرشان را ترک کرده اند که الان باید بروند؟ دیدیم سردار خودش بیل به دست گرفته و در حال پرکردن کیسهها از شن است و همین برای مان قوت قلبی بود تا ما هم پا به پایش کار کنیم و شهرمان را نجات دهیم. این پوستر هم که میبینی عکس سردار در کنار رهبرم را نشان میدهد به خاطر این است که بعد از ماجرای سیل همه سایتها را زیر و رو کردم تا به کلیپهایی که از صحبتهای سردار وجود دارد گوش کنم، تا رمز پیروزی و مقاومت سردار برایم آشکار شود. ایشان در بیشتر فرمایشاتش اشاره میکردند که تنها رمز موفقیت و پایداری امت اسلامی وفاداری و گوش به فرمان ولایت فقیه بودن است.
آن جوان راست میگفت، بعدها که وصیتنامه سردار منتشر شد در جای جای وصیتش اشاره به این امر مهم کرده بود.
در حال و هوای خودم بودم، ولی قدم هایم را کمی محکمتر برمیداشتم، سوالی در ذهنم ایجاد شده بود که این افرادی که در ظاهر حجابشان را کمتر رعایت میکنند برای چه آمده اند؟ در واقع انگار همه مردم شهر اهواز به سمت خیابان نادری سرریز شده بودند و شهر خالی از سکنه بود. کمی جلوتر خانمی جوان که عینکی آفتابی بر چشم زده و قسمتی از موهایش بر روی صورتش افتاده بود توجهم را جلب کرد، به آرامی جلو رفتم و سلام کردم، با رویی خوش جوابم را داد. گفتم عجب جمعیتی آمده، چقدر سردار محبوب بوده. در جوابم گفت محبوب بوده، چون از جنس مردم بوده و هیج وقت به فکر قدرت طلبی نبود. متواضع و فروتن بود، در ضمن زرنگ و سیاست مدار بود. گفتم سیاست مدار؟ گفت: بله، چند وقت پیش همکارم تعریف میکرد که سردار در ملاقاتش با پوتین رییس جمهور روسیه در یک دیدار سه ساعته توانست پوتین را قانع کند که از نیروها و سلاحهای نظامی اش برای جنگ علیه داعش که البته به نفع خودشان هم بود استفاده کند. سردار فقط اندیشه نظامی نداشت بلکه روشهای دیپلماسی را انتخاب میکرد.
یادم آمد هفته پیش نیز در سایتهای خبری از زبان سرداران و فرماندهانی که با حاج قاسم در ارتباط بودند خوانده بودم که ایشان را دیپلماتی برجسته و سیاستمداری بزرگ خطاب کرده و معتقد بودند سردار در برخورد با مقامات آمریکایی یا سوری آداب مذاکره را رعایت میکرد و برای ایجاد صلح و امنیت در منطقه از همه ظرفیتها برای سرکوب دشمن استفاده میکرد.
شخصیت جهانی و بین المللی
انگار در ذهنم در حال انجام دادن پازلی بودم که کم کم تکههای آن داشتند در کنار هم قرار میگرفتند. به خیابان نادری رسیدم و در همین حال پدری را دیدم که یکی از فرزندهای دو قلویش را در بغل دارد و دست دیگری را گرفته و به سختی از میان جمعیت در حال عبور است و از همه میخواهد مراقب فرزندش باشند و اجازه عبور دهند. به دنبالش میروم و زمانی که بلاخره خود را به کنار پیاده رو کشانده و فرزندانش نیز با خوراکیهایی که به همراه آورده مشغول میشوند فرصت را مغتنم میشمارم و به سمتش میروم. سر صحبت را با خسته نباشیدی باز میکنم و میگویم سخت نیست با دو تا بچه آمده اید؟ چون من را نمیشناسد تمایلی به جواب دادن ندارد، میگویم خبرنگارم و کارتم را نشان میدهم. به این ترتیب اعتمادش جلب میشود و میگوید استاد دانشگاه است و علوم سیاسی تدریس میکند و اضافه میکند که بله سخت است، اما سردار بر گردن تک تک این مردم از نوزاد تازه به دنیا آمده تا پیرمرد ۹۰ ساله حق دارد و بچه هایم را آوردم برای اینکه دین خودم و آنها را ادا کرده باشم. سردار شخصیت جهانی و بین المللی داشت و یادش تا ابد در قلب و ذهن مردم جهان میماند. فرماندهان نظامی آمریکایی احترام زیادی برای حاج قاسم قائل بودند و او را فرمانده سایهها مینامیدند، چون حاجی به طور نامحسوسی در حال طراحی دوباره خاورمیانه بود. یکی از نشریههای آمریکایی که الان اسمش را به خاطر ندارم در یکی از گزارشهای خود در ارتباط با معرفی شخصیتهای متفکر و برتر جهانی در حوزههای مختلف، سردار را به عنوان یکی از ۱۰ متفکر برتر در حوزه امنیتی-دفاعی معرفی کرد.
استاد خوب حرف میزد، اما بچه هایش خسته شده بودند و بهانه میگرفتند، از او تشکر کردم و به سمت چهار راه نادری به راه افتادم، که ناگهان فشار زیادی را در میان جمعیت احساس کردم و متوجه شدم پیکر شهدا را آورده اند و در دستان مردم در حال تشییع است. زنان و مردان آن چنان ضجه میزدند و بر سروسینه میکوبیدند که گویی پدرشان را از دست داده اند و حالا من نیز همچون مردم، اشکم سرازیر شده بود.
رویشهای بعد از سلیمانیدر گوشهای از خیابان نشستم و خودکاری از کیفم درآوردم، شروع کردم به نوشتن بر روی پوستر سردار: مرد مقاومت، ولایت مدار، شجاع، از جنس مردم، محبوب دلها، متواضع و فروتن، سیاست مداری بزرگ، دیپلماتی برجسته، شخصیت جهانی و بین المللی، متفکر برتر، معبر باز کن...
تکههای پازل کامل شده و تنها معبر بازکن مانده بود! احساس کردم برای اینکه بفهمم سردار با شهادتش قرار است چه معبرهایی باز کند به زمان نیاز دارم و باید صبر کنم ...
حدودا ۱۰ ماه از شهادت سردار گذشته و هر چه قدر که بیشتر میگذرد بیشتر پی میبرم به صحبتهای مادر شهید هاشمی. بعد از شهادت سردار رویشهای جدیدی اتفاق افتاده که زمینه ساز بیداری امت اسلامی برای مقاومت در برابر کفر و ظلم در منطقه شده است.
از جمله این رویشها میتوان به وحدت میان آحاد جامعه از هر گروه فرهنگی و اجتماعی، اتحاد بیشتر ایران و عراق علیه آمریکا و بیرون کردن نظامیان آمریکایی از منطقه اشاره کرد.
درواقع ترامپ طی تجمع و اعتراضاتی که عراقیها در برابر سفارت آمریکا در بغداد داشتند و این چیزی جز تحقیر آمریکاییها در جهان نبود، با ترور سردار سلیمانی گویی میخواسته با متهم کردن ایران برگ برندهای برای انتخابات ۲۰۲۰ داشته باشد و همان طور که شاهد بودیم نه تنها با این کار محبوبیتی کسب نکرده بلکه حتی از سوی مقامات سیاسی آمریکا مورد شماتت قرار گرفته و در انتخابات نیز با شسکت مواجه شده است.
وحدت به برکت شهادت
سردار، هم زندگیش سرشار از برکت بود و هم شهادتش موجب وحدت و همدلی در میان آحاد جامعه. ما باید از اتحاد و وحدت به وجود آمده میان مردم و همچنین کشورهای منطقه نهایت بهره را ببریم؛ و این مسئولیت بیشتر متوجه مسئولین ارشد کشور و علما و نخبگان و همچنین رسانههای اجتماعی است تا زمینه را برای نزدیکی دلهای مردم به یکدیگر و همبستگی هر چه بیشتر آنها برای پیشرفت و آبادانی کشور و علی الخصوص تعجیل در فرج امام عصر (عج) فراهم کنند. به گفته رهبر معظم انقلاب: سردار عزیز شهید ما را به چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسه درس آموز، با این چشم نگاه کنیم آنوقت اهمیت قضیه روشن خواهد شد.
محقق و نویسنده : فاطمه کریمی